باد آواره - مهمان ناخوانده
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ
اوقات شرعی

مهمان ناخوانده

نگاهت را.......... (دوشنبه 86/6/12 ساعت 8:0 صبح)

نگاهت را مگیر از من

نگاهم می کنی نم نم

 سراپای وجودم را

 به آب عشق می شویی

 و می گویی به من رازی

 که این مدت زچشمانت نفهمیدم

 نگاهم می کنی     چشمت         به مویم می کشد دستی

 تو از نسل کدامین نرگس مستی

 که جز مستان کسی تعبیر خوابت را نمی داند

 مشو دلگیر اگر گاهی سراغت را نمی گیرم

 خیالم راحت عشق زلال توست

 نباشم یا که باشم پیش چشمانت

 دلم مست خیال توست

 مال توست

 نگاهم کن        نگاهت را مگیر از من       نگاهم کن که چشمانت

 مرا حکم نفس دارد

 اگر باور نمی داری

 نگاهت را بگیر از من

و مرگ آرزوهای

 نه چندان دور این دل را

 تماشا کن

12/6/86


  • نویسنده: ح.شهبازی

  • نظرات دیگران ( )

  • سفر رنج و عذاب (شنبه 86/6/3 ساعت 8:8 عصر)

    امروز روز میلاد من است پس اینگونه برای خود می نویسم:
    دهلی .هلهله ای
    و یک جماعت مستند
    دو نفر خیره بهم  بیخبر از همه جا
    بستری افتاده و چراغی خاموش
    ناگهان آن دو نفر
    چو بهم پیوستند
    قصه ی تلخ تولد.سفر رنج و عذاب
    هدیه ی آن دو نفر بود به من
    و چنین بود که در گوشه ی تن روح خدا را بستند
    و چرا هیچ کسی از خودش یا دگری
    ننمودست سؤالی که چرا کودکشان می گرید؟؟
    مگر این کودک یکروزه چه دیدست درین فرصت کم؟؟
    کودکم چنگ به رخسار مکش     می خراشی گل را
    مادرم گفت
    ولی مادر جان!
    باد پاییز مگر حرمت گل را فهمید؟
    ........................
     


  • نویسنده: ح.شهبازی

  • نظرات دیگران ( )

  • باد آواره (شنبه 86/6/3 ساعت 12:50 عصر)

    باد آواره گذشت از سر دشت

    در دلش دردی داشت      نفس سردی داشت

    گفتم ای سنگدل شاخه شکن بی انصاف !

    چه خبر؟ باز کجا؟

    شعله ی شمع کدامین بیوه؟

    پاسخم داد مپرس از حالم

    دل سنگم خون است       شرح بی تابیم از حوصله ات بیرون است

    قسمش دادم گفت:

    یک شب سرد زمستان افتاد

    گذر از بخت بدم برگوری

    به کناری زدم آن سنگ که بر دوشش بود

    آرزویی کوچک!! خفته در گوری سرد!!

    قصه اش پرسیدم،اشک در گوشه ی چشمش غلتید

    و چه آرام شکفت!

    سالها بودم من                 ساکن سینه ی مردی عاشق

    دگر از دیدن من شرمش بود

    دل شب با حسرت

    چنگ بر خاک زد و چالم کرد!!

    گفتم ای باد مگو می میرم

    آخر آن  عاشق بی تاب منم!!!


  • نویسنده: ح.شهبازی

  • نظرات دیگران ( )

  • <      1   2   3      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    نگاهت را
    بوی شیر از دهنم می آید !
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 1 بازدید
    دیروز: 5 بازدید
    کل بازدیدها: 26830 بازدید
  •   درباره من
  • مهمان ناخوانده
    ح.شهبازی
  •   لوگوی وبلاگ من
  • مهمان ناخوانده
  •   مطالب بایگانی شده
  • مهمان
    باد آواره
    د
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان من

  • روز نوشت یک پری
  •  لوگوی دوستان من












  •   آهنگ وبلاگ من