ح.شهبازی - مهمان ناخوانده
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ
اوقات شرعی

مهمان ناخوانده

مهمان ناخوانده (سه شنبه 86/8/8 ساعت 7:51 صبح)

تصورکن که می کوبد کسی بر در

که ایی؟ بگشا,منم مهمان ناخوانده

منم,مرگم,که گه از در ,گه از دیوار می آیم!

واین مهمان ناخوانده به تو فرصت دهد یک روزویک شب را

چه خواهی کرد ای خفته؟به جبران کدامین کرده خواهی شد؟

چه سان می شویی از دلها غبار کینه هایی که زکردارت پدید آمد؟

شکستی گر دلی روزی,به ترمیمش چه کاری آید از دستت؟

چه میدانی کجا ماندست از تو لکه ای برجا؟!

تو میدانی سفر رفتن کمی ره توشه می خواهد

چه داری تا که برگیری؟که می آید سراغ تو؟چه کس گیرد لب حسرت به دندان از فراق تو؟

تو میدانی پس از امشب دگر فردا نمی آید

همین امشب به پایان بر تمام کار فردا را

نباشد زندگی چیزی جز این فرصت که آن مهمان ناخوانده,به ما می دارد ارزانی

خوشا آنی که می گوید:

به راهت منتظر بودم,نمی خواهم زتو فرصت

بجز یک لحظه تا گویم:

خداوندا چه دیر آمد سفیر وصل مشتاقان


  • نویسنده: ح.شهبازی

  • نظرات دیگران ( )

  • نغمه ی خوشبختی و عشق (شنبه 86/7/7 ساعت 10:25 صبح)

    بی تو در مغرب تنهایی خویش  
     
    پشت یک کوه بلند
        
    همه از جنس غبار
              
     می نشینم به تماشای شکست

     در شبی تیره و تار          
    زنده بر پیکر خویش
    سوره ی فاتحه را می خوانم

      یی تو ای نغمه ی خوشبختی و عشق

      شب صحرای سکوت
    نبرد راه به دنیای درخشان سحر!!!

     


  • نویسنده: ح.شهبازی

  • نظرات دیگران ( )

  • شلاق پی در پی (یکشنبه 86/6/25 ساعت 12:12 عصر)

    بزن شلاق پی در پی

    صلیبی از تمام کینه های کهنه برپا کن

    بکوبان بر دودستم میخ و با شدت بزن شلاق پی در پی

    که جز شلاق پی در پی نساییده ست بر پشتم کسی دستی

    بزن شلاق پی در پی بگیر از من تقاص خنده های گاه گاهم را

    درون سینه را بگشای و

    دور انداز آن دل را که بر هرچیز و هرکس

    سخت می سوزد

    بگیر این سنگ خارا را به جای دل درون سینه بگذار و بزن شلاق پی در پی

    مبادا دست برداری اگر دیدی نگاهم را

    بزن شلاق پی در پی

    بکش بر پشت من خطی

    پر از پیچ و سیاه از رنگ آن روزی

    که چشمم باز شد تا ببینم

    هرچه دیدارش بجز اندوه و بدبختی نیفزاید

    بزن شلاق پی در پی

    من از شلاق و صلابه وزان دستی که می کوبد

    ندارم شکوه ای هرگز

     بزن شلاق پی در پی

    مبادا دست برداری

    سزاوارم

    بزن کز خویش بیزارم

    سزای من فقط مرگ است

    مرگی بر صلیبی از تمام کینه های کهنه از روزی که رنگین شد سرانگشت پیمبرزاده ای با خون

    اگر مردم مبادا دست برداری

    بزن آنگونه بر پشتم که حلاجی زند بر پشم و برپنبه

    بزن تا بگسلد از هم تمام تاروپود من

    بزن تا سرزمین تو شود سبز از نبود من

    چه سودی داشت جز حسرت برای تو وجود من؟

    فدای هردو دست تو

    بزن شلاق پی در پی

    86/6/25


  • نویسنده: ح.شهبازی

  • نظرات دیگران ( )

  • <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    نگاهت را
    بوی شیر از دهنم می آید !
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 3 بازدید
    دیروز: 5 بازدید
    کل بازدیدها: 26806 بازدید
  •   درباره من
  • مهمان ناخوانده
    ح.شهبازی
  •   لوگوی وبلاگ من
  • مهمان ناخوانده
  •   مطالب بایگانی شده
  • مهمان
    باد آواره
    د
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان من

  • روز نوشت یک پری
  •  لوگوی دوستان من












  •   آهنگ وبلاگ من